روژين جيگرروژين جيگر، تا این لحظه: 20 سال و 2 ماه و 29 روز سن داره

در انتظار ورود فرشته نازي كه بهشت خدا رو ترک مي كنه و زمینی مي شه.

كارنامه سوم ابتدايي

امروز صبح زود رفتم مدرسه و چون روژين عزيزم خوابيده بود ديگه از دلم نيومد كه اونو از خواب ييدارش كنم خودم تنهايي رفته مدرسه و كارنامه روژين جونم رو گرفتم . اصلا حس خوبي به مدرسه روژين نداشتم چون در طي سال معلمها و معاونين و حتي نماينده هاي كلاس خيلي اذيتمون كردند . اصلا مدرسه مناسبي براي روژين جونم نبودم  . براي عزيز دلم كه مدرسه اش رو عوض كرده بودم و مجبور شد يكسال تو اين مدرسه چيپ و مسخره درس بخونه خيلي ناراحت بود . تصميم گرفتم مدرسه اش رو عوض كنم  . ياد مدرسه شهداي معلم در منطقه 5 بخير و اقعا حيف كه روژين جيگر مامان رو از اون مدرسه به اين مدرسه مسخره آوردم . خلاصه اينكه كارنامه روژين رو گرفتم و اومدم سركار . همه خيلي خوب بود . ...
5 خرداد 1392

آخرين روز مدرسه سوم ابتدايي

روژين عزيزم امروز آخرين روز مدرسه اش بود به مناسبت آخرين روز تو مدرسه جشن داشتند به بچه ها گفته بودند كه عروسك و وسايل بازي با خودشون ببرند . روژين عسل مامان و بابايي صبح كيفش رو پر از اسباب بازي كرد و يه زيرانداز هم باخودش برد كه بازي كنند خيلي خوشحال بود . بعد از ظهر كه اومد خونه كلي از خاطرات توي مدرسه واسه منو باباييش تعريف كرد و قرار شده بود كه 5 خرداد هم كارنامه هاشون رو بدن . از اينكه روژين تعطيل شده بود هم من خوشحال بودن هم روژين جون من . دوتامون هم خسته شده بوديم و مي خواستيم كمي نفس بكشيم . دخترم اميدوارم كه هميشه موفق باشي ...
25 ارديبهشت 1392

خريد لباس

امروز ديگه بعد از يك ماه گشتن موفق شديم واسه عزيز دل مامان و بابايي لباس بخريم 30 خرداد عروسيه دايي روژين جونه از خيلي وقته كه براش دنبال لباس بودم ولي لباس مناسب كه به سن عزيزم بخوره پيدا نمي كردم امروز ديگه رفتيم شهرآرا و بعد از كلي گشتن بالاخره تونستيم بخريم ولي بازهم باب ميل نبود اما ديگه خسته شده بودم . روژين هم وقتي لباس رو پوشيد خيلي خوششش اومد درست مثل عروسكها شده بود . عزيزم اميدوارم كه هميشه خوشحال و شاداب باشي . ...
21 ارديبهشت 1392

عيد 1392

سال 1391 سال استقلال كامل روژين عزيزم بود . چون عسلم ديگه از مدرسه مهدكودك نمي رفت و مي اومد خونه كراهاشو انجام مي داد و منتظر مي شد تا من از سركار بيام ديگه احتياج به كسي نداشت و همه كارها شو خودش انجام مي داد . اميدوارم هرچي مي گذره استقلال روژين عزيزم هم بيشتر بشه و به موفقيت هاي بالاتري برسه . الن هم كه وارد سال 1392 شديم روژين جيگرم لباس هاي قشنگش رو پوشيده و منتظر كه مامان و بابايي بيان تا سه تايي برن عيد ديدني . روژين جان عزيزم هر عيدي كه مي گذره بزرگ شدن تو رو و پير شدن خودم رو بيشتر حس مي كنم اميدوارم كه روزي به كمك مادر پيرت بياي . نعمت بزرگ الهي ، فرشته زيباي زميني ، عيدت مبارك     دبستان پروين اعتصامي ...
2 فروردين 1392

جشن تکلیف

امروز روژين عزيزم به همراه دوستاش رفته بودند فرهنگسراي منطقه 10 براي جشن تكليفي كه واسشون گرفته بودند . صبح دفتر كتاب باخودش نبرد فقط كيف چادر نمازش همراهش بود . اونجا واسشون برنامه اجرا كرده بودند و در مورد جشن تكليف تئاتر اجرا كرده بودند از محتواي تئاتر خيلي خوشش اومده بود  و به يك سري از بچه ها جايزه داده بودند و هركدوم از بچه ها به يه نحوي برنامه اي اجرا كرده بودند خلاصه اين كه خيلي خوشش اومده بود . دخترم هر روز توي مدرسه تو نماز جماعت شركت مي كنه و خونه ام كه هست همراه با مامانش نماز مي خونه . فرشته نازنين من جشن تكليفت مبارك ، جشن بزرگ شدنت مبارك ...
9 اسفند 1391

تولد 9 سالگي روژين جيگر

ديشب تولد نورچشم مامان و بابايي روژين جون بود . امسال مهمونها فقط فاميلهاي ماماني روژين بودند و زندايي جديد روژين هم امسال به جمع مهمانها اضافه شده بود . روژين يكي از دوستهاي مدرسه اش به اسم مريم جون رو هم دعوت كرده بود و آرمين هم به نماندگي از طرف فاميلهاي بابايي اومده بود . خيلي شب خوب و به ياد موندني بود . آرمين كه سنگ تمام گذاشته بود و روژين مريم و مليكا هم كه سه تايي معركه گرفته بودند بعدا باباي روژين هم به جمع بچه ها اضافه شد خيلي به بچه ها خوش گذشت . روژين جون ، دنياي من و بابايي ، بهانه زنده بودن  ما ، تولدت مبارك ...
20 بهمن 1391

تولد بابايي روژين

ديشب هم تولد بابايي روژين بود هم شب يلدا بود . خاله روژين عزيزم به مناسبت شب يلدا ما رو دعوت كرده بود خونشون  . من هم  كيك تولد بابايي روژين جونو گرفتيم و رفتيم . تا دير وقت اونجا بوديم كمي آهنگ روشن كرديم و رقصيديم . روژين برنامه اجرا مي كرد خوب بود و خوش گذشت . همسر عزيزم تولدت مبارك . روژين جون نفس مامان و بابايي يلدات مبارك .   ...
1 دی 1391

روز اول سال سوم ابتدايي

امسال مدرسه روژين عزيزم رو عوض كردم با وجودي كه نه خودم دوست داشتم و نه روزين جون دسوت داشت به خاطر دوري راه مجبور شدم مدرسه روژين عزيزم رو عوض كنم . اصلا نسبت به اين كار حس خوبي نداشتم ولي مجبور بودم ديگه . صبح من و روژين و بابايي ، سه تايي رفتيم مدرسه پروين اعتصامي . نارحتي رو تو صورت روژينم مي ديدم اما چيكار مي شد كرد خودم بيشتر از اون ناراحت بودم . بالاخره دوستاش رو از دست داده و بود و مدرسه اش رو خيلي دوست داشت . باهاش صحبت كردم كه به اين مدرسه هم عادت مي كني و دوستاي خوبي پيدا مي كني تا حدودي متقاعدش كردم . همون صبح اول بسم الله يه دوست پيدا كرد و باهم تو حياط مدرسه بودند . خلاصه كلاس بندي كه كردندد عزيزم ، نورچشم من و بابايي كلاس 1/3 ...
1 مهر 1391

تولد كارن

امروز بعد از ظهر تولد 9 سالگي كارن بود فقط مادرها و بچه ها دعوت بودند . منو روژين جون بعداز ظهر ساعت 5 رفتيم تولد. آناهيتا و پريا نيومده بودند روژين اول تنها بود . خيلي دپرس شده بود اما بعدش با بچه هاي اونجا دوست شد و باهم مي رقصيدند و بازي مي كردند . خيلي بهش خوش گذشته بود تا ساعت 9 شب خونه كارنينا بوديم و بعد از ساعت 9 برگشتيم خونه . وقتي رسيديم خونه روژين جيگر مامانش فقط داشت به باباييش تعريف مي كرد كه چقدر بهش خوش گذشته بود . روژين عزيزم ، عسل مامان و بابايي ايشالله كه هميشه تو زندگيت خوشحال باشي .   ...
2 شهريور 1391

مهموني

ديشب همه دوستان خونه بنفشه جون جمع شده بوديم بچه ها از اينكه دورهم جمع شده بودند خوشحال بودند از طرف ديگه داداش كوچولي كارن هم به دنيا اومده بود و روژين و آناهيتا و پريا ذوق داشتند كه بچه رو ببينند اگر مي دونستيد اين بچه ها چيكار مي كردند . روژين عزيزم كه همينطور نشسته بود كنار راستين كوچولو و داشت دست و پاهاي اونو با تعجب نگاه مي كرد و هرزگاهي هم سئوال مي كرد : مامان منم اينقدي بودم دستم اينقد كوچيك بود ؟ خيلي واسشون جالب بود كه يه ني ني اينقدي بودند و الان اينقد شدن . روژين عزيزم وقتي ني ني بودي خيلي بامزه تر و تپل بودي و دست و پات خيلي قشنگ بود دنياي من دوستت دارم . وقتي شماكوچول بودي عزيزم خيلي قشنگ تر بودي. قربونت برم عزيزم ...
8 تير 1391